هر چیزی که خردمندان بر فضیلت آن توافق داشته باشند بدون شک اسلام پیش‌تر به آن پرداخته است و به تفصیل آن را بیان نموده و ضوابط و مقررات مورد نیازش را وضع کرده است. این یک قضاوت شتاب‌زده یا ادعای احساسی نیست بلکه حقیقتی است که واقعیت موجود آن را تصدیق می‌کند و جزء بحث‌های جدی و به دور از هوا و هوس است. برای اثبات این مدعا یکی از ارزش‌ها را که برخی از مدعیان لیبرالیسم و حامیان و نظریه‌پردازان لیبرال از آن دم می‌زنند در نظر می‌گیریم تا بدانیم کدام‌یک زود‌تر به این مسأله اشاره کرده‌ و آن را بیشتر تشریح کرده‌اند اسلام یا لیبرالیسم؟ 

آزادی انتقاد

اصطلاح «آزادی انتقاد» را به کار برده‌ام تا از اصطلاح رایج «آزادی بیان» پرهیز کنم؛ زیرا بیان عام‌تر از انتقاد است و انتقاد یکی از دشوار‌ترین انواع بیان است؛ شخص منتقد بیش از هر کس دیگری در معرض خطر است. کسی که از آزادی انتقاد برخوردار است و با آن تعامل مؤثر دارد به مراتب آزادی بیان را نیز در نظر دارد و با آن نیز به طور مؤثر تعامل می‌کند. آزادی انتقاد از ارزش‌هایی است که لیبرال‌ها از آن دم می‌-زنند و مدعی هستند که به خاطر آن مبارزه می‌کنند تا هر کس به راحتی و بدون اجبار از این موهبت برخوردار باشد. آیا این اصل لیبرالی یک نوآوری است که لیبرالیسم آن را کشف کرده است؟ پاسخ بدون شک منفی است. 

در قرآن و سنت در ده‌ها مورد بر ضرورت انتقاد سازنده تأکید شده است و این واقعیت برخلاف تبلیغاتی است که مدعیان مدنیت مادی بر زبان می‌رانند؛ آنان می‌گویند دین پیروان خود را به تبعیت محض و اطاعت کورکورانه بدون بینش و اعتراض و سؤال فرا می‌خواند و معترض کافر و فاسق و... است. شاید این تصور در مورد برخی از ادیان و ملل و آیین‌های غیر از اسلام صدق کند اما وقتی به اسلام می‌نگریم می‌بینیم که نه تنها آزادی انتقاد را می‌پذیرد بلکه آن را از ارزش‌های مهمی قرار داده است که دین بدون آن شکل نمی‌گیرد. انتقاد در گفتمان قرآن و سنت به وضوح حضور دارد و غالبا با اصطلاح نصیحت و مشتقاتش از آن یاد می‌-شود. جالب است بدانیم که پیامبر اسلام (ص) دین را در نصیحت خلاصه کرده است: «الدین النصیحة» و این دو اسم معرفه را به هم اسناد داده است؛ این یعنی حصر و محدود کردن؛ گویی دین‌‌ همان نصیحت است و نصیحت‌‌ همان دین. دین فرد بدون نصیحت و خیرخواهی برای مردم کامل نمی‌شود و فرد تنها به اندازه‌ی پایبندی به نصیحت و آداب آن دیندار است. در ادامه بیشتر به این مسأله خواهیم پرداخت. 

وقتی پیامبر اسلام (ص) از مسلمانان بیعت می‌گرفت اولین ویژگی‌ این بیعت سمع و طاعت و نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان بود و این بهترین پاسخ برای کسانی است که دین و دین‌داری را اطاعت کورکورانه می‌دانند. سمع و طاعت آگاهانه بر اساس نصیحت و خیرخواهی برای هم‌دیگر انجام می‌گیرد. بنابراین اسلام برای نهادینه کردن این معنای والا به لحاظ زمانی از مدعیان آزادی و لیبرالیسم پیشی گرفته است؛ اما آیا اسلام تنها در همین مورد گوی سبقت را ربوده است یا اینکه نصیحتی که به آن فرا می‌خواند و بر پایبندی آن تأکید می‌کند در معانی و تفصیلات آن بر انتقاد با معنای محدود آن برتری دارد؟ 

پاسخ این پرسش زمانی روشن می‌شود که نصیحت و انتقاد را با هم مقایسه کنیم بدون شک ناصح منتقد نیز هست زیرا خوبی‌ها را یادآور می‌شود و برای پیاده‌سازی و تقویت آن سفارش می‌کند؛ از نواقص برحذر می‌-دارد و برای جبران کاستی‌ها می‌کوشد و غالبا روش تغییر مطلوب را نیز توضیح می‌دهد. 

نصیحت در چند مورد با انتقاد تفاوت دارد: 

نخست: فرد ناصح نصیحت را بر خود واجب می‌داند بدون برتری جویی یا منت‌گذاری؛ بدون شک این امر به ناصح احساس مسؤولیت می‌دهد و باعث می‌شود بیشتر به نصیحت و به شخص یا سازمان مورد نظر و انتقاد از او پایبند باشد. فرد ناصحی که احساس می‌کند نصیحت و انتقاد به خاطر اطاعت از خدا و خدمت به دین و میهن و جامعه بر او واجب است بدون شک بالا‌تر از منتقدی است که در راستای حرفه‌ی خود کار می‌کند به عنوان مثال به این خاطر انتقاد می‌کند که باید روزانه ستونی از روزنامه را با مقاله‌ی انتقادی پر کند یا اینکه باید در نقش مخالف قد علم کند. پس چقدر فرق است میان منتقدی که به دنبال نام و آوازه است و ناصحی که با نصیحت، خود را به خدا نزدیک می‌کند و از هیچ کس انتظار پاداش و تشویق ندارد؛ گویی زبان حالش می‌-گوید: تنها از پروردگارم بیم دارم. 

دوم: فرد ناصح دلسوز و مشتاق اصلاح است در حالی که منتقد به نقد صرف کفایت می‌کند و عبارت «انتقاد محض» را فراوان شنیده‌ایم امری بسیاری از فلاسفه آن را نشانه‌ی جدیت منتقد و توانایی او می‌دانند. انتقاد محض گاهی – نه همیشه – برای برخی از بحث‌های خشک نظری یا تحقیق در علوم کاربردی یا تفسیر مباحث تاریخی لازم است اما ناصح با هدف ارزیابی و اصلاح لازم است جانب مخاطب را مراعات کند نه به این معنی که فرد را از خود راضی نگه دارد یا با او تعارف کند اگر چه بر حق هم نباشد؛ بلکه عکس آن درست است طرف‌داری از طرف مقابل و دلسوزی برای او و اشتیاق به اصلاح باید باعث ‌شود ناصح نکات منفی و کاستی‌ها را به صراحت بیان کند. زیرا پیامبر اسلام (ص) فرموده است: انصر اخاک ظالما او مظلوما «برادرت را یاری ده خواه ظالم باشد یا مظلوم. یاری دادن ظالم مهم‌تر و دشوار‌تر است؛ مهم از این جهت که کوتاهی یاری او باعث آسیب دیدن افرادی می‌شود که بهای لجاجت او را می‌پردازند و دشوار از این جهت که ناصح غالبا از ظالمی که بیم ظلم و سمتش می‌رود بیزار است بر خلاف رفیقی که با ناصح انس می‌-گیرد و به هم‌دیگر علاقمند می‌شوند. 

گام نخست در یاری ظالم بر خلاف طرف مظلوم دشوار است. نباید فراموش کرد که موفقیت یا شکست بعدی به همین گام بستگی دارد. آیا می‌توان تصور کرد که فرد ناصح بی‌طرف و بدون احساس است؟ چه بسا بر کسانی که به خاطر پاداش اندک و بی‌ارزش انتقاد می‌کنند صدق کند اما مخلصی که آن‌چه را برای خود می‌-پسندد برای دیگری هم می‌پسندد چنین تفکری ندارد. نصیحت محض با این تعریف وجود ندارد و این یکی از برتری‌های ناصح بر منتقد است. 

آیا جانبداری بر دقت ناصح در کارش تأثیر می‌گذارد؟ طبعا خیر. پزشک ماهر آن کسی نیست که تشخیص خوبی دارد بلکه کسی است که نتیجه‌ی تشخیص را به خوبی به بیمار اعلام می‌کند در گفته‌ی خود و آن‌چه باید بگوید عالم است و در درمان بیماری به بیمار کمک می‌کند. 

سوم: شریعت برای نصیحت آداب و مقررات وضع کرده است که لازم است ناصح از زاویه‌ی دینی و زیبایی‌شناسی به آن پایبند باشد از جمله: تا جایی که ممکن است نصیحت پنهانی و همراه با حکمت باشد و به گونه‌ای ادا شود که با شخصیت طرف مقابل سازگار باشد. اگر ناصح بداند که در حین نصیحت نمی‌تواند احساساتش را کنترل کند باید از سخن گفتن خودداری کند تا فرد را نرنجاند. بسیاری از منتقدان به این مسأله توجهی ندارند و‌‌ همان گونه که می‌بینیم انتقاد به آشوبی منجر می‌شود که نه حرمت سن و سال شخص و نه جایگاه علمی او مراعات می‌شود و نه منزلتش در نظر گرفته می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرموده است: با هر کس بر اساس جایگاهی که دارد رفتار کنید. آری با ادعای آزادی انتقاد و آزادی بیان نباید قلم‌ها به کلنگ و زبان‌ها به شلاق آتشین تبدیل ‌شود. 

گستره‌ی لغوی

نصیحت در لغت: 

ابن اثیر می‌گوید: نصحیت کلمه‌ای است که معنای جمله می‌دهد؛ یعنی داشتن اراده‌ی خیر برای طرف مخاطب؛ این معنا را نمی‌توان با یک کلمه به گونه‌ای بیان کرد که غیر خود را نیز شامل شود [النهایة فی غریب الحدیث والأثر (۵/۶۳]. 

راغب اصفهانی می‌گوید: نصح یعنی فعل یا قولی که صلاح طرف مقابل در آن باشد [المفردات؛ ص ۴۹۶-۴۹۷]. 

چکیده‌ی آن‌چه زبان‌شناسان در ریشه‌ی (ن ص ح) گفته‌اند عبارت است از: 

نَصَحَ: خالص و صادق است. 

نصَحتُ له: با اخلاص و صداقت او را راهنمایی کردم. 

ناصِح: عسل خالص، خیاط، نَصَح الثوبَ: لباس را دوخت. 

نَصّاح و نصاحه: نخ یا رشته‌ای که با آن می‌بافند. 

نِصاح: بافنده. 

مِنصحه: سوزن. 

متنصح: پینه زن. 

قمیص المنصوح: پیراهن دوخته شده. 

نصحت القمیص: پیراهن را دوختم. 

إن فی ثوبک متنصحا: در پیراهنت جای وصله و پینه وجود دارد. 

رجل ناصح الجیب: کسی که در دل خرده‌ای ندارد؛ به معنای ناصح الصدر. 

نصح الغیث البلاد: گیاه زمین را کاملا سبز کرد. 

الارض المنصوحه: زمین خرم. 

تنصح: خود را به نصیحت کننده شبیه کرد 

انتصح: نصیحت را پذیرفت. 

وقتی تمام این معانی را از نظر می‌گذرانیم می‌بینیم که همه یک معنا را می‌رساند و آن وقت به دقت نظر ابن اثیر و پس از او ابن صلاح و ابن رجب پی می‌بریم. خطابی می‌گوید: نصیحت کلمه‌ی جامعی است و معنایش مراعات حال مخاطب است؛ این کلمه یکی از کلمات نایاب و مختصر در زبان عربی است به طوری که هیچ کلمه‌ی مفردی در زبان عربی نمی‌تواند معنای کامل آن را بیان کند. هم‌چنان که گفته‌اند هیچ کلمه‌ای بهتر از» فلاح «نمی‌تواند خیر دنیا و آخرت را در خود جمع کند [مسلم؛ شرح نووی؛ ح ۵۵]. 

نصحیت اصطلاح پرمعنایی است که اگر ناصح در آن تأمل کند و به معنایش پایبند باشد خواهد دید که جایگزین دیگری ندارد. کافی است بداند که نصحیت چون بارانی است که در یک منطقه هیچ نقطه‌ای را استثنا نمی‌کند و بر همه جا می‌بارد. چون سوزنی عمل می‌کند که لباس برادر مؤمنش را می‌دوزد تا عورتش نمایان نشود؛ چون عسل خالصی است که بر مذاق گوارا می‌آید اگر این معانی بلند را در نظر داشته باشد هیچ‌گاه از نصحیت کردن خسته نمی‌شود. اگر مخاطب نصیحت هم در عمق معنای آن بیندیشد، به اخلاص و صداقت و صفای درونی برادر مؤمنش پی خواهد برد و آن وقت چاره‌ای جز پذیرش نصیحت نخواهد داشت. 

نصیحت کلمه‌ی شگفت‌انگیزی است؛ در قاموس لغت هیچ کلمه‌ای این همه معانی بلند در خود ندارد. نصیحت از دین است و کل دین را شامل می‌شود. ببینیم پیامبر اسلام (ص) چگونه دین را در این کلمه حصر کرده است و با این حصر کاملا روشن می‌شود که مقصود معنای حقیقی آن است نه معنای مجازی. 

نصیحت به معنای آرایش چمن و آب دادن به آن و به معنای دوختن پارگی لباس است؛ نصیحت یعنی اخلاص داشتن برای خدا و کتاب خدا و رسول او و برای پیشوایان مسلمان و عامه‌ی مردم. نصیحت یعنی صداقت و صافی چون عسل تصفیه شده آیا بالا‌تر از این هم خیر و نیکی وجود دارد؟ 

نصیحت آب گوارایی است که مسلمانان در دنیا طعمش را چشیده‌اند و گروهی که نچشیده‌اند در آخرت آن را از مؤمنان می‌خواهند: 

» وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ «[أعراف: ۵۰]. 

دوزخیان بهشتیان را صدا می‌زنند که مقداری از آب یا از چیزهائی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطاء کنید. بهشتیان می‌گویند: خداوند آب و چیزهای بهشت را بر کافران قدغن کرده است. 

چرا خداوند این آب را در آخرت بر آنان حرام کرده است؟ زیرا در دنیا اهل نصیحت نبوده‌اند و اکنون به آن اعتراف می‌کنند اما چه سود؟ می‌گویند: 

» هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ «[أعراف: ۵۳]. 

آیا (افراد بی‌باور) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند. روزی چنین سرانجامی فرا می‌رسد (و عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان می‌گردد. در آن روز) آنان که در دنیا آن را فراموش کرده‌اند و پشت گوش انداخته‌اند، می‌گویند: بیگمان پیغمبرانِ پروردگارمان آمدند و حق را با خود آوردند آیا می‌انجیگرانی داریم که برای ما می‌انجیگری کنند (و ما را از دست عذاب برهانند؟) یا (کاری کنند که مجدّداً به جهان) برگردانده شویم تا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلاً می‌کردیم؟ ایشان خویشتن را زیانبار کرده‌اند و هستی خود را باخته‌اند، و معبودهائی را که به دروغ ساخته بودند همگی گم گشته‌اند و ناپدید شده‌اند. 

اما کسانی که در دنیا اهل نصیحت بوده‌اند به واسطه‌ی آن به جایگاه بلندی دست یافته‌اند و در بهشت نیز حق دارند تا در کنار نهرهای سرشار از نعمت بنشینند و از آن کام گیرند: 

» مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ «[محمد: ۱۵]. 

وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (چنین است که) در آن رودبارهائی از آبی (زلال و خالص) است که گندیده و بدبو نگشته است، و رودبارهائی از شیری است که طعم و مزه‌ی آن متغیّر نشده است، و رودبارهائی از شرابی است که سراپا لذّت برای نوشندگان است، و رودبارهائی از عسلی است که خالص و پالوده است، و در آنجا آنان هرگونه میوه‌ای دارند، و (از همه بالا‌تر) از آمرزش پروردگارشان برخوردارند (آیا چنین کسانی) همانند کسانیند که در آتش دوزخ جاویدان می‌مانند و از آب داغ و جوشان نوشانده می‌شوند، (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و روده‌های ایشان را پاره پاره می‌کند و از هم می‌گسلد. 

مؤمنان در دنیا از چشمه‌ی عسل نوشیدند یعنی نصیحت را پذیرفتند و جزای آن را در بهشت در نهرهای چهارگانه‌ دریافت می‌کنند. چه زیبا گفته‌اند: در دنیا بهشتی است که اگر کسی وارد آن نشود در آخرت نیز وارد بهشت آخرت نخواهد شد. 

نقد در لغت: 

معنای نقد در لغت‌نامه‌ها به چند صورت آمده است: 

نقد الدراهم: خوب و بد درهم‌ها آن را از هم جدا کرد. 

نقد: موجودی. 

نقد: کوبیدن؛ نقد الطائر الفخ: پرنده به دام نوک زد تا دانه را برچیند. 

النقد: با انگشت به گردو زدن. 

نقدته الحیه: مار او را نیش زد. 

ینتقد بعینه الی الشیء: دزدکی به آن نگاه کرد تا کسی متوجهش نشود. 

نقد الشعر: عیب و حسن شعر را ارزیابی کرد. 

فلان ینقد الناس: از مردم عیب‌جویی می‌کند. 

انتقد الشعر علی قائله: عیبش شعر را آشکار کرد. ناقده: با او مجادله کرد. 

نقِد الشیء: آن چیز دچار فساد و تباهی شد. 

نقِدت اسنان فلان: دندان‌هایش فرسوده شد. 

نقِد قرن التیس: شاخ بز در اثر شاخ زدن شکسته شد. 

ضرس أنقد أو خشب انقد و نقِد: دندان یا یا چوبی که خورده شود. 

انتقدت الارض الجذع: زمین تنه‌ی درخت را فرسوده کرد. 

نقد الحافر: سُم پوسته افکند و برهنه شد. 

النقِد: مرد کهن‌سال. 

نقِد أبِد: مرد با تجربه و آگاه به مسایل. 

النقّادة: چیز برگزیده. 

مِن نقادتهم: از برگزیدگانشان. 

النقَدَة: قابل سرزنش؛ به بچه‌ی کودنی که به سختی جوان می‌شود و به‌نژاد گوسفند پا کوتاه و بد منظر هم نقدة گفته می‌شود. 

می‌گویند: پست از نقد: 

رُبَّ عَدیمٍ أَعَزُّ مِنْ أَسَدٍ                 ورُبَّ مُثْرٍ أَذَلُّ مِنْ نَقَدٍ

چه بسا فرد ناداری که از شیر قوی‌تر است و چه بسا ثروتمندی که از نقَد (کودن) خوار‌تر است.